سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فروتر علم آن است که بر سر زبان است و برترین ، آن که میان دل و جان است . [نهج البلاغه]
مشخصات مدیروبلاگ
 
سید احمد استوار[0]

خبر مایه

نه به خاطر اینکه عزیز دلمی و نه به خاطر تمام دلتنگی ها وقشنگی های انتظار  و نه به حکم برگ سبز و تحفه ی درویش واز این حرفهای کلیشه ای ،بلکه فقط و فقط به حکم جاری عشق و به پاس قدردانی ویادآوری عهدی که در آن سپیده دم شرقی وبه یاد آن گل نرگس چشم انتظار بستیم چند بیتی غزل به پابوس غزال زیبای همیشه ی زندگی ام به یادگار مینویسم:

شیواترین چکامه

یکتای من تو را که فراوان نوشته اند

نازل نگشته آیه ی قرآن نوشته اند

شأن نزول آیه ی تان را ،بهار عمر !

برسطر سطر نم نم باران نوشته اند

حسّی ..! که ا ز خیال غزل ها فراتری

شیواترین چکامه که با جان نوشته اند

آرام در درون دلم شور می زنی

آرامشی که در دل طوفان نوشته اند

تقدیر ناگزیر تو را سرنوشت سبز

بر یخ شکوفه های زمستان نوشته اند

هرچند می پرستمت ای خاک آتشین

کفر تو را نهایت ایمان نوشته اند.

یاحق

  


88/5/5::: 2:12 ع
نظر()
  

سلام؛ شرمنده ی تمام دوستان از این غیبت نسبتاً طولانی ؛ولی به هر تقدیر با یک غزل انتظار به روز شدم هرچند که : احساس من چیزی شبیه یک حباب است... ولی باز منتظر نظرات تا همیشه سازنده ی عزیزان هستم.

امروز فصل رویش...

طاقت ندارم عاشقی سر خورده باشم

آقا شما باشید و من افسرده باشم

وقتی ورق برگشت ودفتر تازه گردید

مانند الفاظ غلط خط خورده باشم

دریایی ام مرداب گشتن حق من نیست

بی آنکه حق چشمه ای را خورده باشم

یا قلب لرزان کویر تشنه ای را

حتی به قدر قطره ای آزرده باشم

حیف است من با این همه حس بهاری

پاییز سرد و خسته ی پژمرده باشم

احساس من چیزی شبیه یک حباب است

نازکتر از آنم که دستی خورده باشم

امروز فصل رویشم را ارج بگذار

باران من شاید که فردا مرده باشم.

یاحق


87/12/5::: 11:28 ص
نظر()
  

سلام دوستان...خوشحالم که اولین مطلب وبلاگم رو در خدمت شما هستم...شاعری هستم از تبریز... هنوز که هنوز است کاغذ و قلم وچرتکه را به این ترفندستان الکترونیک ترجیح می دهم...ولی امان از دست یک یار دبستانی که امروز با ترفند های خاص خودش بنده را هم به این وادی هل داد...به هر حال ..این غزل در دوشنبه شبی پاییزی اتفاق افتاد.منتظر نظرات شما هستم.

مبادا بروی.... 

 "اتّفاقی" ! ...که "نیفتاده" مبادا بروی

نفسی چاق نکرده، شبح آسا بروی

 آرزوهای خودم را به تو می بخشم، تا

بگذری از من مرداب و به دریا بروی

بی خیال من دل مرده ؛برو! جاری باش...

برو جایی که قرار است به آنجا بروی

من بعلاوه ی بی تو ؛ به صلیب آویزان

که یهودا شده ام تا تو مسیحا بروی 

کاسه ای اشک به پشت قدمت خواهم ریخت

پلک حتی نزنم تا نروی ... تا بروی!

 

***
همه ی فلسفه ی  بودن مارفتن نیست

اتّفاقی که نیفتاده ؛    مبادا بروی !!!


 یاحق

 


87/8/23::: 2:52 ع
نظر()
  
<      1   2      
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام ، میلاد امام رضا علیه السلام مبارک ؛با یک غزل رضوی به روز شدم منتظرتان هستم