بسمه ی تعالی
تا یک دل پاک و بی ریا خواسته شد
از اهل وفا یکی یکی کاسته شد
حرّ آمد و باغ جلوه ای دیگر یافت
گل بود به سبزه نیز آراسته شد
سلام
دیر آمدنم همیشه بی علّت نیست
شبهای دلم همیشه یلدایی بود...
با یک کار عاشورایی منتظرتان هستم...
فرصت دلدادگی
هزار بار شنیدیم و دیده خواهد شد
به غمزه سینه ی غنچه دریده خواهد شد
خدا دوباره از اینجا عبور خواهد کرد
شبیه لاله گلی برگزیده خواهد شد
برای اینکه خدا هم خودی نشان بدهد
یکی...! جمیع خصال حمیده خواهدشد
یکی که تا دل تاریک شام خواهد رفت
فقط به نرخ خدایش خریده خواهد شد
***
من از بروز شکاف سقیفه دانستم
به نیزه طلعت خورشید دیده خواهد شد
به مذبحی که در آن تاج بندگی بخشند
گلوی نفس به ایمان بریده خواهد شد
تنی که واسطه ی فیض بود و نشأت خلق
به خارهای خیانت خلیده خواهد شد
***
دوباره فرصت دلدادگیست باور کن
دوباره کرب و بلا آفریده خواهد شد
اگر حبیب نگشتی یزید نیز مباش
که شب فدای ظهور سپیده خواهد شد
قسم به نفس زکیّه قسم به حضرت عشق
همیشه نام بلندش شنیده خواهد شد.
با سپاس
آه ! چگونه مادر بخوانمتان با معصومیتی که دارید و مغضوبیتی که دارم
شما به همیشه ی من نزدیک و من از تمام هر چه شمائید میلیاردها سال نوری نا امید ؛
تا آواره ترین شهابسنگ شعله ور در دل سیاهچاله های عصیان و سرکشی ام به گذران دوران ناگزیر تبعید در تلاطم باشم ...
ولی قسم به آنی که هنوز نمی دانم چیستید سوگند که...
الماس
خانه ای بود که جز گرمی احساس نداشت
نو عروسی که به جز جامه ی کرباس نداشت
آسمانی که نگنجید در افکار زمین
یادگاری که کسی حرمت او پاس نداشت
از فشار در و دیوار به تنگ آمده بود
تاب تاراج خزان آن گل حساس نداشت
تا پدر داشت دری پهلوی او را نشکست
آتشی جرأت هتک حرم یاس نداشت
رفت و با رفتن او مرد خدا تنها ماند
بین اجناس بدل حوصله الماس نداشت...
السلام علیک یَا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ
... عشق محمد بس است و آل محمد...
آمدی تا باورهای یخ زده انسان را،زیر بارش بی امان گرمای خورشید مهربانی ات به جنبش ،به حرکت ،به کمال برسانی؛تا عالمیان بشناسند فخر کائنات را؛بهانه ی خلقت را و رحمه اللعالمین را...آمدی تا پس از چهارده قرن هنوز هم به :
...نریدان نمن علی الذین استضعفوافی الارض ونجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین ایمان داشته باشیم.
لات و عزّا هنوز جان دارند
دستهای پلید نمرودی باز هم مثل قبل در کارند
ای محمد بخوان به نام خدا تا هبل را خدا نه انگارند
بی ستون مانده است خانه ی دین دختری زیر خاک مدفونست
چشمهایی که خاکشان کردند تا قیامت همیشه بیدارند
به کدامین گناه میمیرند به کدامین قصاص محکومند
چه کسی اعتراض خواهد کرد از کدامین سکوت سرشارند
مهر بر قلب و پنبه ها در گوش چشمها بسته در اسارت خویش
زنده در بند خویش می پوسند مردمانی که نقش دیوارند
درکویری که حکم خس جاریست فکرجاری شدن خودش جرم است
روحها در حصار خاکی تن از عذاب هبوط ناچارند
***
کعبه بت خانه شد کجاست تبر کو علی شانه ی رسول کجاست
آذر بت تراش مشغول است لات و عزّا هنوز جان دارند
دیگر ای بت بلرز ابراهیم شاید این جمعه با تبر برسد
پرده از راز این سکوت غریب راز این انتظار بردارند.
منتظرتان هستم یاحق.
تقدیم به امام همه ی خوبها و بدها...
گنج دلهای ش ک س ت ه...
ای تمام سروها در حسرت رعنایی ات
شبنم شرم سحر یک شمه از زیبائی ات
هر سحر خورشید گرماگرم تسبیح و طواف
زنده تمثیلی است از افسانه ی تنهایی ات
تاصدای نبض قرآن از قیام ات بگذرد
قلب یاسین می تپد درسینه ی طاهایی ات
جذبه ی ماه رخت دریا به دریا مد نوشت
بر نمک پرورده های سفره ی زهرایی ات
کودک احساسمان گرمای آغوشی ندید
می خزد پیدا کند جا در دل دریایی ات
آخرین پیوند ها وقتی که از هم بگسلند
چنگ خواهم زد به تار عروة الوثقایی ات
از تو ثروتمندتر هرگز ندیدم ای غریب
گنج دلهای شکسته بخشی از دارایی ات
من که با ران ملخ پیش سلیمان آمدم
دست خالی ماندنم دورست از آقایی ات.
منتظرتان هستم یاحق...