به نام خداوند امید
گلوی زخمی فریادها
ای پر از بغض سکوت دادها
در گلوی زخمی فریادها
میرسی ای آنکه درچشمان توست
حسّ شورانگیز طوفانزادها
پرشده دنیا ز ایل سامری
از ثمود و قوم لوط و عادها
بی شما دنیا کویری تشنه است
با زبان روزه در مردادها
یادتان هر لحظه نقشی میزند
باغبان گون بر تن شمشادها
گوئیا بوی شما را می دهند
تازگیها در جهان رخدادها
لاجرم می آیی ای صبح امید
می ستانی داد از این بیدادها
از پس هر شب چنان بایسته ای
کز پس هر مردنی میلادها
***
هر غروب جمعه می گیرد دلم
مثل وقت نشئه ی معتادها
بی شما هر لحظه میلرزم به خود
مثل شمعی در مسیر بادها
قطره قطره آب میگردم ولی
دلخوشم با وعده ی میعادها.
یاحق