سلام دوستان
صائب می فرمایند :
سنگین نمی شد اینهمه خواب ستمگران
گر می شد از شکستن دلها صدا بلند
با یک کار اجتماعی تلخ به روزم
صدای ق ل ب ش ک س ت ه
کجاست دکتر اینجا مریض رفت از دست
نوار قلبی اوضاع نشانگر سکته است
به پشت میز تعلّق مریض بیهوش است
امید عافیتش نیست چشم باید بست
به حدّ مرحله ی شوک رسیده کار مریض
به هورمون وسرمش عاجلانه باید بست
نه شوکّ قلبی و دارو نه ماسک اکسیژن
به کار آدرنالین هم نمی توان دل بست
صدای قلب شکسته به سمت اتمام است
و هیچ چاره ندارد دگر دلی که شکست
*
یکی کنار خیابان به حکم حادثه مرد
یکی سوارFerrari زجام ثروت مست
صدای حقّ و اناالحق میان هق هقمان
چو بغض حنجره گیری که آخرش نشکست
پدر شکسته غرورش و خوب می دانم
نمی شود به غرور شکسته آتل بست
تب و کما و توهّم و بعد شاید مرگ
و رشته های امیدی که تیغ یأس گسست...
یا حق