سلام؛ شرمنده ی تمام دوستان از این غیبت نسبتاً طولانی ؛ولی به هر تقدیر با یک غزل انتظار به روز شدم هرچند که : احساس من چیزی شبیه یک حباب است... ولی باز منتظر نظرات تا همیشه سازنده ی عزیزان هستم.
امروز فصل رویش...
طاقت ندارم عاشقی سر خورده باشم
آقا شما باشید و من افسرده باشم
وقتی ورق برگشت ودفتر تازه گردید
مانند الفاظ غلط خط خورده باشم
دریایی ام مرداب گشتن حق من نیست
بی آنکه حق چشمه ای را خورده باشم
یا قلب لرزان کویر تشنه ای را
حتی به قدر قطره ای آزرده باشم
حیف است من با این همه حس بهاری
پاییز سرد و خسته ی پژمرده باشم
احساس من چیزی شبیه یک حباب است
نازکتر از آنم که دستی خورده باشم
امروز فصل رویشم را ارج بگذار
باران من شاید که فردا مرده باشم.
یاحق