... عشق محمد بس است و آل محمد...
آمدی تا باورهای یخ زده انسان را،زیر بارش بی امان گرمای خورشید مهربانی ات به جنبش ،به حرکت ،به کمال برسانی؛تا عالمیان بشناسند فخر کائنات را؛بهانه ی خلقت را و رحمه اللعالمین را...آمدی تا پس از چهارده قرن هنوز هم به :
...نریدان نمن علی الذین استضعفوافی الارض ونجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین ایمان داشته باشیم.
لات و عزّا هنوز جان دارند
دستهای پلید نمرودی باز هم مثل قبل در کارند
ای محمد بخوان به نام خدا تا هبل را خدا نه انگارند
بی ستون مانده است خانه ی دین دختری زیر خاک مدفونست
چشمهایی که خاکشان کردند تا قیامت همیشه بیدارند
به کدامین گناه میمیرند به کدامین قصاص محکومند
چه کسی اعتراض خواهد کرد از کدامین سکوت سرشارند
مهر بر قلب و پنبه ها در گوش چشمها بسته در اسارت خویش
زنده در بند خویش می پوسند مردمانی که نقش دیوارند
درکویری که حکم خس جاریست فکرجاری شدن خودش جرم است
روحها در حصار خاکی تن از عذاب هبوط ناچارند
***
کعبه بت خانه شد کجاست تبر کو علی شانه ی رسول کجاست
آذر بت تراش مشغول است لات و عزّا هنوز جان دارند
دیگر ای بت بلرز ابراهیم شاید این جمعه با تبر برسد
پرده از راز این سکوت غریب راز این انتظار بردارند.
منتظرتان هستم یاحق.