سلام دوستان
صائب می فرمایند :
سنگین نمی شد اینهمه خواب ستمگران
گر می شد از شکستن دلها صدا بلند
با یک کار اجتماعی تلخ به روزم
صدای ق ل ب ش ک س ت ه
کجاست دکتر اینجا مریض رفت از دست
نوار قلبی اوضاع نشانگر سکته است
به پشت میز تعلّق مریض بیهوش است
امید عافیتش نیست چشم باید بست
به حدّ مرحله ی شوک رسیده کار مریض
به هورمون وسرمش عاجلانه باید بست
نه شوکّ قلبی و دارو نه ماسک اکسیژن
به کار آدرنالین هم نمی توان دل بست
صدای قلب شکسته به سمت اتمام است
و هیچ چاره ندارد دگر دلی که شکست
*
یکی کنار خیابان به حکم حادثه مرد
یکی سوارFerrari زجام ثروت مست
صدای حقّ و اناالحق میان هق هقمان
چو بغض حنجره گیری که آخرش نشکست
پدر شکسته غرورش و خوب می دانم
نمی شود به غرور شکسته آتل بست
تب و کما و توهّم و بعد شاید مرگ
و رشته های امیدی که تیغ یأس گسست...
یا حق
سلام دوستان! گوش شیطان کر!...بالاخره آپدیت شدم با یک کار عاشورایی منتظرتان هستم
(لحظه ی وداع خورشید و ماه )
خورشیدترین ماه
هرچند خدا خواست که ناکام بمیرم
بگذار در آغوش تو آرام بمیرم
بگذار که در سردی نامردترین شهر
در گرمی آغوش دلارام بمیرم
من تشنه ی یک جرعه تماشای تو هستم
بگذار که سیراب ازاین جام بمیرم
شط مروه ؛ صفا خیمه ؛و من حاجی عطشان
جا داشت که درحالت احرام بمیرم
ای کاش که در تشنه ترین ساحل دنیا
بر سجده چونان موج ، سرانجام بمیرم
حیف است که خورشیدترین ماه زمینی
در غربت تاریکترین شام بمیرم
آغوش تو گهواره ی بالیدن من بود
بگذار در آغوش تو آرام بمیرم.
یاحق
بسمه ی تعالی
تا یک دل پاک و بی ریا خواسته شد
از اهل وفا یکی یکی کاسته شد
حرّ آمد و باغ جلوه ای دیگر یافت
گل بود به سبزه نیز آراسته شد
سلام
دیر آمدنم همیشه بی علّت نیست
شبهای دلم همیشه یلدایی بود...
با یک کار عاشورایی منتظرتان هستم...
فرصت دلدادگی
هزار بار شنیدیم و دیده خواهد شد
به غمزه سینه ی غنچه دریده خواهد شد
خدا دوباره از اینجا عبور خواهد کرد
شبیه لاله گلی برگزیده خواهد شد
برای اینکه خدا هم خودی نشان بدهد
یکی...! جمیع خصال حمیده خواهدشد
یکی که تا دل تاریک شام خواهد رفت
فقط به نرخ خدایش خریده خواهد شد
***
من از بروز شکاف سقیفه دانستم
به نیزه طلعت خورشید دیده خواهد شد
به مذبحی که در آن تاج بندگی بخشند
گلوی نفس به ایمان بریده خواهد شد
تنی که واسطه ی فیض بود و نشأت خلق
به خارهای خیانت خلیده خواهد شد
***
دوباره فرصت دلدادگیست باور کن
دوباره کرب و بلا آفریده خواهد شد
اگر حبیب نگشتی یزید نیز مباش
که شب فدای ظهور سپیده خواهد شد
قسم به نفس زکیّه قسم به حضرت عشق
همیشه نام بلندش شنیده خواهد شد.
با سپاس
آه ! چگونه مادر بخوانمتان با معصومیتی که دارید و مغضوبیتی که دارم
شما به همیشه ی من نزدیک و من از تمام هر چه شمائید میلیاردها سال نوری نا امید ؛
تا آواره ترین شهابسنگ شعله ور در دل سیاهچاله های عصیان و سرکشی ام به گذران دوران ناگزیر تبعید در تلاطم باشم ...
ولی قسم به آنی که هنوز نمی دانم چیستید سوگند که...
الماس
خانه ای بود که جز گرمی احساس نداشت
نو عروسی که به جز جامه ی کرباس نداشت
آسمانی که نگنجید در افکار زمین
یادگاری که کسی حرمت او پاس نداشت
از فشار در و دیوار به تنگ آمده بود
تاب تاراج خزان آن گل حساس نداشت
تا پدر داشت دری پهلوی او را نشکست
آتشی جرأت هتک حرم یاس نداشت
رفت و با رفتن او مرد خدا تنها ماند
بین اجناس بدل حوصله الماس نداشت...
السلام علیک یَا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ
... عشق محمد بس است و آل محمد...
آمدی تا باورهای یخ زده انسان را،زیر بارش بی امان گرمای خورشید مهربانی ات به جنبش ،به حرکت ،به کمال برسانی؛تا عالمیان بشناسند فخر کائنات را؛بهانه ی خلقت را و رحمه اللعالمین را...آمدی تا پس از چهارده قرن هنوز هم به :
...نریدان نمن علی الذین استضعفوافی الارض ونجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین ایمان داشته باشیم.
لات و عزّا هنوز جان دارند
دستهای پلید نمرودی باز هم مثل قبل در کارند
ای محمد بخوان به نام خدا تا هبل را خدا نه انگارند
بی ستون مانده است خانه ی دین دختری زیر خاک مدفونست
چشمهایی که خاکشان کردند تا قیامت همیشه بیدارند
به کدامین گناه میمیرند به کدامین قصاص محکومند
چه کسی اعتراض خواهد کرد از کدامین سکوت سرشارند
مهر بر قلب و پنبه ها در گوش چشمها بسته در اسارت خویش
زنده در بند خویش می پوسند مردمانی که نقش دیوارند
درکویری که حکم خس جاریست فکرجاری شدن خودش جرم است
روحها در حصار خاکی تن از عذاب هبوط ناچارند
***
کعبه بت خانه شد کجاست تبر کو علی شانه ی رسول کجاست
آذر بت تراش مشغول است لات و عزّا هنوز جان دارند
دیگر ای بت بلرز ابراهیم شاید این جمعه با تبر برسد
پرده از راز این سکوت غریب راز این انتظار بردارند.
منتظرتان هستم یاحق.